چند روز پیش، در ولایت هرات، داستانی رقم خورد که قلب هر انسان باوجدانی را به درد میآورد. یکی از اعضای طالبان، در ظلمی آشکار و جنایتی هولناک، به دختری جوان در خودرویی تجاوز کرد؛ عملی که نهتنها جسم او را آزرد، بلکه روح ملت را زخمی کرد. دستگیری او توسط دیگر طالبان شاید نوید عدالت میداد، اما آنچه پس از آن رخ داد، عمل شنیع، ضد اسلامی، غیر انسانی و بیخردانهای بود که در فضای مجازی رخ داد.
مصیبت از آنجایی آغاز شد که فیلمی از این فاجعه ضبط شده و در شبکههای اجتماعی پخش گردید و بعد از آن بود، مردمی که باید پناه قربانی باشند، خود به جلاد او بدل شدند و با عمل شیطانی و بیغیرتانهشان، تصویر آن دختر را بیرحمانه از دل آن فیلم بیرون کشیده شد و چون طاعونی در فضای مجازی پخش گردید؛ آبرویش، که پیشتر با دستان یک متجاوز لکهدار شده بود، اینبار با انگشتان هزاران نفر به خاکستر نشست.
اینجا دیگر سخن از گناه یک نفر نیست؛ اینجا قصه سقوط یک جامعه است. آن مرد گناه کرد، همانگونه که میلیونها افغانستانی دیگر گناه میکنند، آن دختر شاید در لحظهای از ضعف یا اجبار گرفتار شد؛ اما این مردمی که در فضای مجازی خودشان را بالاتر از پیامبر اسلام میدانند، چه کردند؟ این مردمان که پشت نقاب گوشیهایشان پنهان شدند و با هر اشتراک، با هر نگاه، خنجری بر قلب آن دختر فرو بردند، اگر پردههای زندگیشان بالا برود، گناهان بیشتر از آن دو را دهها بار مرتکب شدهاند. دلم میسوزد، نه فقط برای آن دختر، بلکه برای خودمان. برای جامعهای که به جای مرهم گذاشتن بر زخم، نمک میپاشند؛ به جای نگه داشتن آبروی دختر مسلمان، مانند ابلیس در بردن آبرو شریک میشوند، برای مردمی که به نام دین و اخلاق، بیدینی و بیاخلاقی را به اوج رساندند. این کار، نهتنها بیفرهنگی بود، بلکه جنایتی بود علیه انسانیت، علیه همان اسلام که فریاد میزند: «حفظ آبروی مؤمن از حفظ کعبه برتر است.»
آیا این است معنای عدالتی که دنبالش بودیم؟ آیا این است آن آزادی که دنبالش هستیم؟ آن دختر، در آن خودرو/موتر، قربانی یک ظالم شد، اما حالا قربانی قضاوت هزاران نفر است که خود را قاضی و نگهبان شریعت میدانند. تصویرش را پخش کردند، نامش را به لجن کشیدند، و روحش را زیر پای بیرحمیشان له کردند. من نمیگویم او بیگناه بود؛ نمیگویم آن مرد سزاوار مجازات نیست. اما این را میگویم که هیچکس، هیچکس حق ندارد آبروی انسانی را اینگونه به تازیانه بکشد. ما چه میدانیم از زندگی او؟ از اجبارهایی که شاید او را به آن لحظه کشاند؟ از فقری که شاید راهی جز آن را پیش پایش نگذاشت؟ ما چه میدانیم که اینچنین بیرحمانه سنگ قضاوت برمیداریم و بر سرش میکوبیم؟
قلبم از این بیعدالتی خون میگرید. اشکهایم نه فقط برای آن دختر است، بلکه برای دلی است که در سینه این مردم دیگر نمیتپد. قرآن فریاد میزند: ترجمه-«کسانی که دوست دارند زشتی در میان مؤمنان پخش شود، عذابی دردناک در انتظارشان است» (نور: ۱۹). آیا این آیه و آن حدیثی که در بالا ذکر شد، سیلی محکمی بر صورت کسانی نیست که با پخش آن تصویر، نهتنها گناه را رواج دادند، بلکه آبروی یک انسان را به مسخره گرفتند؟ آن مرد، یک گناه کرد؛ اما این مردم، گناهی هزارباره مرتکب شدند. او جسمش را آزرد، اما اینان روحش را کشتند؛ انسانیت را کشتند.
تصور کنید آن دختر، خواهر شما بود، دختر شما بود، یا حتی خود شما. تصور کنید که در بدترین لحظه زندگیتان، وقتی که شکسته و تنها هستید، ناگهان هزاران چشم بیرحم به شما خیره شوند، هزاران زبان شما را قضاوت کنند، و هزاران دست آبرویتان را به باد دهند. چه احساسی خواهید داشت؟ آیا باز هم میتوانید بگویید که او سزاوار این تحقیر بود؟ نه، او سزاوار عدالت بود، نه این اعدام مجازی. او سزاوار همدلی بود، نه این سنگساری جمعی. شماهای که ادعا میکنید از رژیم طالبان برائت میجوئید، خودتان چرا بدتر از طالبان عمل میکنید؟ آنها یکطور به زنان ظلم میکنند و شماها طور دیگر و بدتر از آنان. اتفاقا اکثر اکونت های که اقدام به پخش تصاویر آن دختر قربانی نمودند مربوط به افرادی است که در خارج نشستهاند و خودشان را حامی حقوق زنان، حامی آزادی و مخالف رژیم طالبان میپندارند! این ماجرا نشان داد که اینان در گفتار و کردارشان صادق نیستند.
این ماجرا، فقط قصه یک جنایت نیست؛ این حکایت سقوط ماست. ما که ادعای دین داریم، ما که فریاد فرهنگ و شرف میزنیم، کجا ایستادهایم؟ وقتی قربانیان را بار دیگر قربانی میکنیم، وقتی به جای دستگیری از افتاده، او را زیر پا له میکنیم، چه فرقی با آن متجاوز داریم؟ او یک نفر بود، اما ما یک امت شدیم که به جای عدالت، ظلم را برگزید. این رسوایی هرات، آینهای است پیش روی ما؛ آینهای که چهره زشت بیرحمیمان را نشان میدهد.
بیایید لحظهای چشمانمان را ببندیم و به آن دختر فکر کنیم. به دختری که حالا نه فقط با زخم آن لحظه، بلکه با زخم این تحقیر زندگی میکند. بیایید به خودمان فکر کنیم؛ به اینکه اگر فردا نوبت ما شود، چه کسی برایمان فریاد خواهد زد؟ این مقاله را با خشم و اندوه مینویسم، با قلبی که از این همه بیرحمی شکسته است. اما بیشتر از همه، با امیدی مینویسم؛ امید به اینکه شاید این فریاد، وجدان خفتهای را بیدار کند. شاید این کلمات، دستی را از سنگاندازی بازدارد و به جای آن، مرهمی بر زخمی بگذارد.
آن دختر، هر که بود، انسان بود. آبرویش، آبروی ماست. بیایید پیش از آنکه دیگر چیزی به نام وجدان، فرهنگ و اسلامیت برای از دست دادن نماند، انسانیت را به خودمان بازگردانیم.
جواد سروری
لینک مطلب: https://www.ansarpress.com/farsi/35084
تگ ها: